محمد رضا شوق الشعرا
بازخوانی یک قتل و یک فاجعه خاموش، در آنسوی ایران اسلامی

زن و شوهر فقیری که نمی دانیم زادگاهشان کدام شهر و دیار ایران اسلامی می باشد، در خانه ای از خانه های رباط کریم زندگی می کنند.
مرد کارگر است، حالا کجا کار می کند و چند حقوق می گیرد، یکی به مثل هزاران کارگر دیگر، کاری مشقت بار همچون کار کارگران دیگر و حقوقی همچون دیگر کارگران، صبح سر کار می رود و عصر به خانه می آید و اما حقوق دریافتی کفاف زندگیشان را نمی دهد. زن نیز گاهی از خانه بیرون می رود، گاهی وقت شوهرش نیست و گاهی وقتی شوهرش هست، و خودش را، وجودش را و تن و جسمش را به مردان هوسباز هدیه می کند و می فروشد.
و شوهر که روزگاری «مرد» خانه بوده است، می بیند رفتن و آمدنهای زنش را، می بیند پول و غذایی را که زن با خود به خانه می آورد، و حس می کند بدنی را که بوی غریبه ها را می دهد و از میان همه اعتراضات، تنها فقط سکوت را انتخاب می کند! و نفرین را، او وقتی نمی تواند خواسته های اندکی و طبیعی زنش را تامین کند، وقتی نمی تواند حداقل شکم او را سیر کند، وقتی با همه تلاش و زحمت از تهیه پول اجاره خانه عاجز می ماند، در مقابل خیانت آشکار زنش سکوت می کند، چشمهایش را می بندد و خود خوب می داند که چیزی نمی تواند به او بگوید، و اصلا چه می تواند به زنش بگوید!؟
زن شوهردار، از میان تمام گناهان، سنگین ترین گناه را انتخاب می کند، و با مردان غریبه، آنجا که مردان غریبه می خواهند می رود.
در آخرین باری که برای رفتن به جایی نامعلوم سوار اتومبیل غریبه ای می شود، باجناق شوهرش، مردی که شوهر خواهرش هست او را می بیند، شرم نمی کند و اما سخت می ترسد، از اینکه کشته شود و مورد ضرب و شتم قرار گیرد. همیشه بخاطر خواهرش، از زیر نگاه شوهر خواهرش فرار می کرد، و اما امروز شوهر خواهرش او را در آستانه ارتکاب جرم و در کنار دو مرد غریبه دیده بود.
راننده غریبه، مردی که خریدار زن است، با سرعت و تردستی شوهر خواهر زن را قال می گذارد و از دست او فرار کرده و به روستایی می روند. در خانه ای مخروبه و دور از آب و آبادی، دو مردی که مشتری زن بوده اند براحتی و بدون ترس و واهمه با زن رابطه برقرار می کنند، و پس از پایان فصل شهوت است که زن مرد مشتری را رها نمی کند و از ترس و از وحشت و از بیم و از فرار می گوید. می ترسد برگرد و واهمه دارد که برگردد، چرا که می داند شوهر خواهر و مادر و خواهرش در انتظار او هستند،^ چون می بیند برق چاقو را در دست شوهر خواهرش، و می ترسد که کشته شود، و می ترسد که خواهرش نیز بیوه و بی شوهر شود.  حس می کند و خوب می فهمد که دیگر راهی برای بازگشت ندارد، و اما به کجا رود؟
به مرد التماس می کند تا او را با خود ببرد، و مرد که فقط به چشم یک روسپی و فاحشه به زن نگاه می کند فقط می خندد و حرف های جدی زن را شوخی می پندارد، و اما زن شوخی نمی کند، و به دست و پای مرد چنگ می زند تا سرپناهی برای او بیابد، و اما مرد می ماند که او را با خود به کجا ببرد؟ و مگر می شود او را با خود به جایی برد؟
مرد مشتی پول روبروی زن می ریزد و اما زن جدا از پول، امروز مکان امنی هم برای زندگی و فرار و قرار می خواهد. در گوشه ای از روستایی دورافتاده تنهاتر از همیشه است، هیچکس را ندارد و نمی داند چه باید بکند، نه می تواند به خانه و پیش شوهرش برگردد، نه می تواند به خانه مادر و خواهرش برود، و نه می تواند که به قانون پناه ببرد. پیشاپیش حکم محکومیتش نوشته و امضاء شده، هیچکس و هیچ قانون و آئینی خیانت یک زن شوهر دار و فساد یک زن شوهردار را نمی بخشد.
زن عاجزانه قریاد می زند و گریه و التماس می کند، و مرد مشتری، مرد زن داری که دور از چشم زن و فرزندش با این زن نگونبخت خلوت کرده، از ترس آنکه آبرویش بریزد و زن به خانواده اش حرفی بزند دستهایش را نا خشم و به خواست  زن بر گردن زن حلقه می کند و فشار می دهد. تقلاهایی که کم کم پایان می گیرد همچون ناله ها و صدایش، و در سی سالگی زیر پای مردی که از او استفاده کرده می افتد. همچون یک تکه کهنه پارچه کثیف!
هیچکس در خانه منتظر او نیست، حتی شوهرش نیز بدنبال او نمی گردد، و شاید که هیچکس قطره اشکی نیز بر مرگ او نریزد و اما در محضر و پیشگاه عدل الهی فقط این زن مقصر است و فقط او هست که داغی آتش جهنم را با همه وجودش حس خواهد کرد؟
یک زن جوان فقیر همچون دهها زن فقیر دیگر که نتوانسته بودند راه شرافتمندانه را برای زندگی انتخاب کنند، تن به بدترین و پست ترین و سخت ترین کار زده و جسمش رابا پول معامله کرده بود، زنی که می بایست شوهرش خرج او را بدهد، و شوهری که دولت موظف بود برای او شغل و درآمد مکفی ایجاد کند، و مادری کی می بایست او را بهتر تربیت کرده باشند.
بعد از مرگ، قاتل جسد زن را بر جاده و مسیر اتومبیل ها می اندازد، پیکر زن با ماکسیمایی برخورد می کند، جسد باز ضربه خورده و له می شود، همچون روح آلوده، و اما سرانجام و با تحقیقات انجام گرفته، قاتل دستگیر می شود.
قاتلی که زن و بچه و کار و زندگی دارد، و جرمهای سنگینی که او را تا بالای چوبه دار خواهد برد. زنا و قتل، و این دو برای بدار کشیدن مرد حریصی چون او کافی می باشد. و اگر اینچنین شود، آنوقت خانواده ای دیگر نیز در سراشیبی فقر و سقوط قرار می گیرند و اگر اینگونه نشود، عدالت اجرا نمی گردد و اما به پایان حکایتی که شروعش مشخص نیست، فکر نمی کنیم، و آسموده می خوابیم و بخود می بالیم، که مرد هستیم و ایرانی و مسلمان!
تبصره اول:بازخوانی یک قتل و یک فاجعه خاموش

فساد و بی تفاوتی و فقر، تا کجا و چقدر ریشه دوانده؟
قتل زن جوان فقیری که با مردان مختلف رابطه داشت
سکوت شوهر در قبال خیانت زن و قتل زن جوان فقیر بدست مردی که با او رابطه داشت

پرونده مردی که متهم است در پی ارتباط نامشروع با زنی جوان او را به قتل رسانده است، در اختیار قضات دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت.
روزنامه شرق، بیست و نهم امرداد در گزارشی تلخ و بدون تحلیل و ریشه یابی نوشت: ماموران پلیس رباط‌کریم خرداد‌ماه سال گذشته در پی گزارشی مردمی در جریان تصادف مرگبار ماکسیما با زنی جوان قرار گرفتند. زمانی‌که پلیس به محل رسید جسد زن جوان، خون‌آلود روی زمین افتاده‌ بود تکنسین‌های اورژانس که بالای سر این زن حاضر شده‌ بودند، اعلام کردند زن جوان فوت شده و کاری نمی‌توان برای او انجام داد.
تحقیقات پس از انتقال جسد به پزشکی‌قانونی آغاز شد. ماموران ابتدا راننده ماکسیما را مورد بازجویی قرار دادند. او گفت: «من درحال رانندگی بودم و اصلا متوجه زن جوان نشدم و او را ندیدم و هنوز هم یادم نمی‌آید او کنار خیابان ایستاده ‌باشد. سرعتم زیاد بود، به چیزی برخورد کردم که در واقع همین زن بود بعد از مسیر منحرف شدم، به سمت بلوک‌های سیمانی رفتم و ماشین در شانه خاکی جاده متوقف شد.»
مرد جوان با قرار وثیقه آزاد شد و چندروز بعد نظریه پزشکی‌قانونی همه چیز را تغییر داد. متخصصان اعلام کردند زن جوان به صورت عمدی به قتل رسیده و مرگ او ارتباطی با سانحه رانندگی ندارد. در این نظریه آمده ‌بود آثار جراحات زیادی روی بدن زن جوان وجود دارد که این جراحات دفاعی است ضمن اینکه علت تامه فوت، فشار بر عناصر حیاتی گردن و خفگی است.
در ادامه کارآگاهان توانستند اولیای‌دم زن جوان را پیدا کنند. به این‌ترتیب مشخص شد نام این زن 30 ساله گیتی است و او روز حادثه در حالی که شوهرش خانه بود از منزل خارج شد و دیگر برنگشت.
شوهر این زن به ماموران گفت: «روز حادثه وقتی از سرکار به خانه برگشتم خیلی خسته ‌بودم، زنم هم خانه‌ بود، دوش گرفتم و وقتی که می‌خواستم بخوابم همسرم گفت برای خرید بیرون می‌رود و زود برمی‌گردد. من خوابیدم و چند ساعت بعد که بیدار شدم دیدم همسرم نیامده‌ است. دقیقا نمی‌دانم همسرم به چه دلیلی بیرون رفته‌ بود.»
تحقیقات ماموران نشان داد گیتی زنی فقیر بود که با مردان غریبه رابطه‌ داشت. شوهر گیتی گفت: «من می‌دانستم همسرم با مردانی رابطه دارد اما اصلا به روی خودم نمی‌آوردم و در مورد این مسایل با او صحبت نمی‌کردم. ضمن اینکه نمی‌دانم همسرم روز حادثه با چه کسی قرار داشت. وقتی به من گفت می‌خواهد به خرید برود، متوجه شدم احتمالا با کسی قرار دارد.»
شوهر خواهر گیتی نیز در جریان تحقیقات به ماموران گفت روزی که خواهرزنش گم شد، او را در حالی که سوار یک وانت می‌شد دیده است. این مرد گفت: «به اتفاق همسر و مادر همسرم برای انجام کاری به رباط‌کریم رفته‌ بودیم که یکدفعه گیتی را دیدیم که داشت سوار ماشینی می‌شد. من سعی کردم او را تعقیب کنم اما راننده مهارت زیادی داشت و فرار کرد. بعد از آن هم دیگر خبری از خواهرزنم نشد
در تحقیقاتی که ماموران انجام دادند و اطلاعاتی که از طریق ردیابی تلفن مقتول به دست آوردند، متوجه شدند آخرین‌ تماس‌های گیتی با مردی به نام رسول بود.
پس از بازداشت رسول و بازجویی از او مشخص شد این مرد روز حادثه به اتفاق دوستش میثم، گیتی را سوار وانت کرده بود. میثم در اعترافاتش به ماموران گفت: «رسول به من پیشنهاد داد با گیتی رابطه داشته باشیم؛ وقتی او را سوار ماشین کردیم به روستایی در همان اطراف بردیم و رابطه برقرار کردیم. گیتی خیلی ناراحت بود و با رسول دعوا می‌کرد. او می‌گفت شوهرخواهرش او را دیده و دیگر نمی‌تواند به خانه برگردد و جانش در خطر است. از رسول می‌خواست که او را همراه خودش ببرد اما رسول می‌گفت جایی ندارد تا از او مراقبت کند. سر این موضوع خیلی با هم درگیر شدند. من برای اینکه در دعوایشان نباشم ماشین را جایی نگه ‌داشتم و پیاده ‌شدم، چنددقیقه بعد وقتی برگشتم رسول گیتی را به قتل رسانده ‌بود بعد هم جسدش را کنار جاده رها کرد و رفتیم.»
گفته‌های این مرد توسط رسول هم مورد تایید قرار گرفت و او در تحقیقات گفت: «مدتی بود که با گیتی رابطه داشتم. آن‌روز وقتی که شوهرخواهرش ما را دید و تعقیبمان کرد، گیتی گفت اگر گیرمان بیاورد هر دو ما را می‌کشد. فرار کردیم و به روستایی رفتیم و من و میثم با او رابطه برقرار کردیم اما گیتی دست‌بردار نبود می‌گفت دیگر به خانه برنمی‌گردد و من باید برایش فکری بکنم من هم جایی نداشتم که از او نگهداری کنم. او می‌گفت از ماشین پیاده نمی‌شود و هرجا بروم دنبالم می‌آید و به خانواده‌ام همه‌چیز را می‌گوید. سر این موضوع درگیر شدیم و من هم او را کشتم.»
هرچند رسول در ادامه بازجویی‌ها گفته‌هایش را پس گرفت اما اعترافات مقرون‌به‌واقع او و همخوانی این اعترافات با گفته‌های متهم ردیف دوم و نظریه پزشکی قانونی منجر به مجرم شناخته‌شدن وی از سوی دادسرا شد. پرونده پس از صدور کیفرخواست برای رسیدگی به شعبه 113 دادگاه کیفری ‌استان تهران فرستاده شد و به‌زودی رسول به اتهام قتل عمد و میثم به اتهام معاونت در قتل محاکمه می‌شوند.
تبصره دوم:

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا